ღ نـــفــس ღ ♥ مــگر تــو هوا بودی که در نبــودت اهسته دارم خفه می شوم ؟♥ |
|||
به این ترتیب نه خیر انقدر قدرت داشت که انسان را خوشبخت کند و نه شر اینقدر قدرت داشت که انسان را بدبخت کند .به تدریج به دلیل حماقت انسان شر قدرت بیشتری یافت و رفته رفته انقدر نیرو مند شد که شروع به ازار و اذیت خیر کرد خیر از ترس شر به بهشت رفت و ماجرا را برای زئوس خدای خدایان تعریف کرد و خواست که زئوس که از او در برابر شر حمایت کند .خدای خدایان به خیر محبت کرد و گفت که از او حمایت می کند و از این پس خیر دیگر نامرئی شد و پیش زئوس ماند و اگر قرار شود به زمین برود به شکلی به انجا خواهد رفت که انسان و شر قدرت دیدن او را نداشته باشند به همین خاطر است که از ان موقع به بعد انسان با تمامی بدی ها رو زمین ماند و خوبی ها فقط گاهی به سراغش امدند زیرا شر در کنار او زندگی می کند و خیر بر حسب مورد و خیلی به ندرت از بهشت فرود می اید و سراغ انسان را میگیرد
پ.ن.امید وارم درس گرفته باشید و از این داستان کوتاه و پند اموز خوشتان امده باشد نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
|||
|